جهت دریافت مناقصه یا مزایده شغلی خود، ثبت نام کنید

نام/نام خانوادگی:
شماره تماس:
کد امنیتی
 
ir
rss
calendar پنج شنبه، 1 آذر ماه 1403
پارس نماد داده ها، خبرگزاری مناقصات و مزایدات کشور
خبرگزاری مناقصات و مزایدات کل کشور
پایگاه خبری پارس نماد داده ها
آمار مناقصات و مزایدات

مـناقصات امروز :

1,631
مـناقصات دیروز :3,491

مـزایدات امـروز :

994
مـزایدات دیروز :1,857
استعلام امروز : 1,259
استعلام دیروز : 2,695
بازدید کل :152,470

خلاصه ای ممتاز از کتاب آیین زندگی (19) - استعلام-pdf

خلاصه ای ممتاز از کتاب آیین زندگی (19) - استعلام-pdf

ادامه بخش چهارم : هفت راه آرامش و خوشبختی
فصل 18 : چگونه در چهارده روز اندوه را درمان کنیم.
(سی . آر. برتون) کارمند کمپانی فروش موتور وینر در میسوری (نوشته است : یتیم بودم و خانم و آقای رافتین پذیرفتند که از من نگهداری کنند. خانم رافتین به من نصیحتی کرد که همه مشکالت و نگرانی هایم را از بین برد و دشمنانم را به دوست تبدیل کرد. او گفت : رالف، اگر به آنها علاقه نشان بدهی و ببینی که چه می توانی برایشان بکنی، دیگر تو را (یتیم و آواره) صدا نخواهند زد. من به این نصیحت گوش کردم. سخت درس می خواندم و بزودی شاگرد اول کلاس شدم.هیچ وقت هم کسی به من حسادت نمی کرد، چون همه سعی من این بود که به آنها کمک کنم. در همسایگی ما مرگ داشت کولاک می کرد. دو تا از کشاورزان پیر مردند
و یکی از مردها زنش را از خانه بیرون کرد و من در میان چهار خانواده، تنها مردی بودم که زنده ماند. مدت دو سال به بیوه های این مردها کمک کردم. سر راهم به مدرسه، به مزرعه آنها می رفتم. برایشان هیزم می بریدم، گاوهایشان را می دوشیدم و به گاو و گوسفندهایشان علوفه می دادم. حالا جای آن که نفرینم کنند،
دعایم می کردند و مرا به عنوان دوست صمیمی خود پذیرفته بودند.
موقعی که از خدمت در نیروی دریایی برگشتم. بیش از دویست کشاورز به دیدنم آمدند. بعضی از آنها هشتاد مایل رانندگی کرده و خود را به آنجا رسانده بودند، محبت و عواطفشان واقعا برایم عزیز بود. چون موقعی که به دیگران کمک می کنم، سرم گرم است و خوشحال هستم، برای نگرانی وقتی پیدا نمی کنم و سیزده سالی می شود که دیگر کسی مرا (یتیم و آواره) صدا نزده است.
استورات وایت هاوس از نشریه سیاتل استار برای من نوشته است : من بارها با دکتر لوپ مصاحبه کردم و هرگز مردی متواضع تر از او ندیدم. انسانی که می دانست چگونه بهترین بهره را از زندگیش ببرد.(این بیمار بستری چگونه می توانست این را بکند؟ او سعی کرد شعار شاهزاده ویلز را مد نظر قراردهد dien ich) یعنی من خدمت می کنم. آدرس بقیه بیماران را پیدا کرد و با نوشتن نامه ای شاد و دلگرم کننده به آنها روحیه بخشید. همین طور که در رختخوابش دراز کشیده بود، سالاانه هزار و چهارصد نامه برای بیماران بستری می نوشت و برایشان شادی، رادیو و کتاب ارمغان می فرستاد.
در اینجا می خواهم حیرت آورترین حرفی را که از یک روانکاو بزرگ خوانده ام نقل کنم. (آلفرد آدلر) یکی از سه روانکاو بزرگ جهان به بیماران اندوهگین خود گفت : اگر از این نسخه پیروی کنید، در ظرف چهار روز روی معالجه
خواهید شد. هر روز فکر کنید چطور می توانید یک نفر دیگر را خوشحال کنید.(دکتر آدلر ما را ترغیب می کند که هر روز عمل خیری انجام بدهیم و عمل خیر چیست؟ حضرت محمد (ص) می فرماید : عمل خیر یعنی لبخند شادمانی بر لب یکدیگر آوردن
چرا انجام عمل خیر روزانه، چنین تلاش های شگفت آوری را در عامل آن ایجاد می کند؟ زیرا در اندیشه خوشحال کردن دیگران بودن، ما را از تفکر درباره خودمان باز می دارد و بزرگترین عامل نگرانی و ترس و اندوه، اندیشیدن درباره خود است.
من می توانم از داستان های کسانی که با فراموش کردن خود به سعادت و سالمت دست یافتند، کتابی بنویسم. خانم پیتنر داستان نویس است، ولی هیچ یک از داستان های معمایی اش به اندازه نصف داستانی حقیقی که در آن صبح سرنوشت ساز برای خودش روی داد، جاذبه ندارند. آن روز صبح ژاپنی ها به ناوگان دریایی در پرل هارپر حمله کردند، بیشتر از یکسال بود که خانم پیتنر به خاطر ناراحتی قلبی در رختخواب بستری بود و از بیست و چهار ساعت، بیست و دو ساعتش را در رختخواب می گذراند.
کارکنان صلیب سرخ می دانستند که من کنار تختخوابم تلفن دارم. برای همین از من خواستند وظیفه اطلاع رسانی را به عهده بگیرم، قرار شد به نیروی دریایی خبر بدهم که کدامیک از همسران و فرزندان کارکنان دریایی ها پیدا کرده اند و به همه آنها هم دستور داده شد برای پیدا کردن خانواده هایشان به من تلفن بزنند.
اوایل همان طور که در رختخواب دراز کشیده بودم به تلفن ها جواب می دادم بعدها توی رختخواب نشستم و سرانجام بقدر سرم شلوغ شد و خودم هیجان زده شدم که بکلی ضعف خودم یادم رفت و از رختخواب بیرون آمدم و در کنار میز نشستم. با کمک به دیگران که حال و روزشان خیلی از من بدتر بود، خودم را فراموش کردم و جز برای استراحت شبانه به رختخواب برنگشتم. همه توجه من از خودم سلب و به دیگران معطوف شد و به این ترتیب دلیل حیاتی، بزرگ و مهم برای زندگی پیدا کردم. دیگر فرصت نداشتم به خودم فکر یا توجه کنم.
با عالقه مند شدن به دیگران، خودتان را فراموش کنید. هر روز کار خیری انجام بدهید که لبخندی بر لب کسی بیاورد.

برای تبلیغ به صورت رایگان ، کسب و کار خودتان را در اینجا معرفی کنید
کد امنیتی
 
پارس نماد داده ها