خلاصه ای ممتاز از کتاب آیین زندگی (27) - سایت مناقصات-pdf
فصل27 : چگونه بی عالقگی را که مایه خستگی، نگرانی و بیزاری را از بین ببریم؟
این واقعیت شناخته شده است که برخورد هیجانی شما، با مسایل بسیار بیشتر از تقالهای جسمی، باعث خستگی می شود. چند سال قبل، دکتر جوزف. ای . بارماک، درنشریه آرشیو روان شناسی از تجارب خود گزارشی تهیه کرد و در آن خاطر نشان ساخت که فقدان انگیزه و عالقه، خستگی می آورد. او گروهی از دانشجویان را وادار به انجام آزمایشاتی کرد که می دانست هیچ عالقه ای به انجامشان ندارند. نتیجه چه بود؟ دانشجویان بزودی خسته و خواب آلود شدند، از سردرد و چشم درد گالیه کردند و به شدت عصبی شدند. در بعضی از موارد هم معده آنها به شدت ناراحت شد. آیا همه اینا خیال و توهم بود؟ خیر.
آزمایش های متابولیسمی نشان می دادند که فشار خون و مصرف اکسیژن در اثر خستگی کاهش پیدا می کنند و به محض این که فرد نسبت به کارش عالقمند شود و اشتیاق
پیدا کند، همه عالئم متابولیسمی به سرعت بالا می روند.
هنگامی که دکتر ادوارد تراندایک استاد دانشگاه کلمبیا درباره خستگی آزمایش یک هفته می کرد، توانست جوانهایی را با مشغول کردن به کارهای مورد عالقه شان تقریباً
بیدار نگه دارد. پس از تحقیقات فراوان، دکتر تراندایک گزارش داد : (فقدان عالقه، تنها علت واقعی کاهش فعالیت است.) اگر کارتان فکری است، بندرت پیش می آید که میزان کاری که می کنید خسته تان کند. شاید از میزان کاری که انجام نمی دهید خسته شده اید. مثال هفته گذشته را به یاد بیاورید، در آن روز مدام افرادی مزاحم کارتان شدند. نامه های را نتوانستید جواب بدهید. به قرار مالقاتهایتان نرسیدید، همه جا پر از مساله و مشکل بود. آن روز همه کارها اشتباهی انجام شدند، در مجموع هیچ کاری انجام ندادید با وجود این وقتی به خانه رسیدید، داشتید از خستگی از پا در می آمدید و سرتان داشت می ترکید.
روز بعد همه کارها درست پیش رفتند. شما چهار و پنج برابر روز قبل کار کردید با وجود این وقتی به خانه رفتید سرحال و با طراوت و مثل گل بهاری شکفته بودید. آیا چنین تجربه ای را از سرگذرانده اید؟ من چنین تجربه ای داشته ام. از این نکته چه درسیمی گیریم؟ خستگی اغلب در اثر کار ایجاد نمی شود. بلکه نگرانی، عصبانیت و بیزاری باعث خستگی می شود.
آدمهای خوشبخت کسانی هستند که می توانند کارهایی را انجام بدهند که از آنها لذت می برند. چنین افرادی خوشبخت هستند چون انرژی بیشتری دارند. جسارت بیشتری احساس می کنند. نگرانی کمتر و در نتیجه خستگی کمتری را تجربه می کنند.
ویلیام جیمز (پدر روانشناسی آمریکا) به ما توصیه میکند اگر طوری رفتار کنیم که (انگار)شجاع هستیم، شجاع خواهیم شد و اگر طوری رفتار کنیم (انگار) خوشحال هستیم، خوشحال خواهیم شد و در سایر موارد هم فلسفه (انگار) عمل می کند.
((طوری رفتار کنید (انگار) به کارتان عالقه دارید و همین باعث می شود که واقعا به آن عالقه پیدا کنید این کار باعث می شود خستگی، فشار عصبی و نگرانی های شما کاهش پیدا می کنند))
سالها قبل مرد جوانی از کار کسالت بارش که ایستادن در کنار ماشین تراش و ساختن پیچ و مهره بود کالفه شده بود. اسم این مرد سام بود. سام می خواست کارش را رها کند، اما می ترسید نتواند کار دیگری پیدا کند. چون مجبور بود این کار کسل کننده را تحمل کند، تصمیم گرفت از آن کار جالبی بسازد. بنابراین با مکانیک کنار دستش مسابقه گذاشت.
یکی از آنها مسئول تراشیدن پیچ و مهره به قطر مناسب بود و دیگری باید سطوح ناصاف ماشین را هموار می کرد. گاهی هم باید ماشین را تنظیم می کردند تا ببینند کدام یک پیچ و مهره بیشتری تولید کرده اند. سرکارگر از دقت و مهارت ساموئل خیلی خوشش آمد و خیلی زود کار بهتری را به دست او سپرد. از اینجا به بعد ترقی های مکرر سام شروع شد.
سی سال بعد سام یعنی همان ساموئل وکلین، رئیس کارخانه لکوموتیو بالدوین شد. اگر او سعی نکرده بودکاری کسل کننده را به شغلی جالب تبدیل کند، همه عمر مکانیک باقی مانده بود.
اچ.وی.کالتن بورن، مفسر معروف رادیو، یک بار برایم تعریف کرد که چطور شغل کسل کننده اش را تبدیل به کاری جالب کرده است دربیست و دو سالگی، در کشتی حمل چهارپایان روی اقیانوس اطلس کار می کرد و به احشام آب و علوفه می داد. بعد از آن که دور انگلستان با دورچرخه سفر کرد، گرسنه و درب و داغون به پاریس رسید دوربینش را به قیمت پنج دالر فروخت و در نشریه نیویورک هرالد چاپ پاریس برای فروش دستگاه های استروپتیکون آگهی داد
بله همان طور که گفتم ، کالتن بورن برای فروش این دستگاه در همه خانه های پاریس را زد، فرانسه هم بلد نبود حرف بزند، ولی در همان سال اول، فقط از کار فروش و نشر این دستگاه، پنج هزار دالر به دست آورد و یکی از چند تاجر فرانسه بود که باالترین درآمد را کسب کرد. اچ.وی.کالتن بورن به من گفت این تجربه در پیشرفت او بسیار بیشتر از یک سال تحصیل در هاروارد ارزش داشت. او خودش به من گفت که بعد از کسب این تجربه احساس می کرد که حتی می تواند گزارشهای کنگره آمریکا را هم به زنان خانه دار فرانسه بفروشد.
او که حتی یک کلمه هم فرانسه بلد نبود چطور توانست فرونشده و منتفد شود؟ کارفرمای او حرفهایی را که باید می زد برایش به فرانسه می نوشت و او آنها را حفظ
می کرد و بعد زنگ در خانه ای را میزد و خانم خانه جواب می داد و کالتن بورن کلماتی را که حفظ کرده بود با لهجه هولناکی که هر کسی را به خنده می انداخت، تکرار می کرد. بعد تصایر را به خانم خانه نشان می داد و وقتی از او سوالی می پرسیدند شانه هایش را بالا می انداخت و می گفت : (آمریکایی ام، آمریکایی ام) بعد کلاهش را بر می داشت و به نسخه ای از شرایط فروش و مشخصات دستگاه که بر کف کلاهش چسبانده بود اشاره می کرد. زن های خانه دار می خندیدند و او هم می خندید و تصاویری بیشتری به آنها نشان می داد. اچ.وی.کالتن بورن موقعی که این چیزها را برایم تعریف می کرد معتقد بود که این کار فوق العاده آسان بوده است او می گفت فقط یک چیز باعث شده است که او بتواند از پس این کار برآید. تصمیم برای تبدیل کاری کسل کننده به حرفه ای جالب. هر روز صبح قبل از این که از خانه بیرون برود به آئینه نگاه میکرد و به خود می گفت : (کالتن اگر می خواهی چیزی برای خوردن پیدا کنی، ناچاری این کار را بکنی و چون ناچاری، چرا سعی نمی کنی اوقاتت را به خوشی بگذرانی؟ چرا هر بار که در خانه ای را میزنی تصور نمی کنی که هنرپیشه هستی و روی صحنه جلوی مردم ایستاده ای و آنها دارند تو را تماشا می کنند؟ کاری
هم که تو داری به اندازه همان نمایش روی صحنه خنده دار است. پس چرا برایش شوق و علاقه نشان نمی دهی)
آقای کالتن بورن گفت همین تذکرات روزانه باعث شدند که او بتواند یک شغل نفرت انگیز و خسته کننده را به ماجرایی جالب، دل انگیز و بسیار سودآور تبدیل کند.
وقتی که از آقای کالتن بورن خواستم پیامی برای جوانهای آمریکایی که مشتاقند در کارشان موفق شوند بفرستد گفت : هر روز صبح کمی با خودتان سروکله بزنید. ما درباره اهمیت ورزش زیاد حرف میزنیم، ولی نیازها بیش از این است ما به تمرین روانی و ذهنی هم نیاز داریم تا هر روز صبح روحیه تان سرجایش بیاید. هر روز صبح، با خودتان صحبت کنید. آیا این کار احمقانه، خرافی و کودکانه است؟ خبر برعکس. این دقیقا جوهر و اساس روانشناسی صحیح و علمی است (زندگی ما ساخته افکار ماست) این عبارت امروز هم به اندازه هیجده قرن پیش که مارکوس اورلیوس آن را تکرار می کرد اهمیت دارد او اولین بار در کتاب (تاملات) افکار خود را بیان کرد : در همه حال (زندگی ما ساخته افکار ماست).
با صحبت کردن با خود، می توانید افکارتان را به سوی اندیشه های شجاعانه و شاد، به فکر درباره توانایی و آرامش هدایت کنند. با صحبت کردن با خود متوجه چیزهاییمی شوید که دارید و به خاطرآنها شکر می کنید. با افکار صحیح، می توانید کاری کنید که شغل شما نفرت انگیز نباشد. رئیس تان دوست دارد شما به کارتان عالقه داشته باشید تا او بتواند پول بیشتری به جیب بزند ولی فقط به این فکر کنید که کارتان چه جاذبه ای برای شما می تواند داشته باشد. به خودتان بگویید آیا می توانم از انجا کارم شادی مضاعفی کسب کنم. چون شما دارید نیمی از ساعات بیداریتان را صرف کارتان می کنید و اگر کار شما باعث شادیتان نشود ممکن است نتوانید در هیچ
جای دیگری شادی را به دست آورید. ((یادتان باشد عالقه به کار، نگرانی ها را از بین می برد و احتماال در درازمدت ترفیع شغل و درآمد را همراه می آورد. حتی اگر این طور هم نباشد. خستگی را به حداقل می رساند و به شما کمک می کند از اوقات فراغتتان لذت ببرید.))